یکی از راههای جذاب برای آموزش نشانهها و حروف الفبای فارسی کلاس اول به کودکان استفاده از داستانه. اپلیکیشن آموزشی فاب کمک میکنه تا فرزندتون خیلی راحت با داستان و قصههای جذاب بتونه الفبای فارسی کلاس اول رو یاد بگیره. پس برای آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه، تا ادامه همراه ما باشین.
آموزش نشانه ها و حروف الفبای فارسی با داستان
در ادامه داستانهایی برای آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه برای شما آوردیم که میتونین برای کودکتون تعریف کنین و در آموزش فارسی اول دبستان برای اون لحاظ کنین:
آموزش نشانه ا آ – مسابقه؛ آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه
دو تا ا میخواستن که با هم مسابقه بدن. با هم یک، دو، سه گفتن و دویدن. این بدو، اون بدو… این بدو، اون بدو… تماشاچیها هم دست میزدن و میگفتن :” بدو…بدو…”
هر دو تا ا تندتر دویدن.
هر دوتاشون میخواستن که اول بشن. تماشاچیها بازم دست زدن. سوت میزدن و میگفتن:”بدو!… بدو!… تندتر بدو!…”
هر دو تا ا تند و تند دویدن و دویدن تا به آخر مسابقه رسیدن. یکی زودتر رسید و یکی دیرتر. به برنده، یه کلاه جایزه دادن و شد آ با کلاه و اون یکی هم شد، ا دوم.
حتما خوندن این داستان برای شما جذاب بوده و متوجه این موضوع شدین که آموزش غیر مستقیم به وسیله داستان، چه قدر میتونه روند یادگیری رو برای دانشآموزان راحتتر کنه. آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه، یکی از راهکارهای مناسب برای آموزش به کودکانه.
آموزش نشانه آ – داستان آب
آ تشنهاش بود. رفت لب چشمه، آب بخوره. چشمه، خشک بود. رفت لب دریا، آب دریا شور بود. رفت کنار رودخونه، خم شد که آب بخورد، افتاد توی آب. آب، آ رو با خودش برد. ماهی گیر، آ رو دید.
اونو از آب گرفت و به خونه برد، داد دست بچهاش و گفت : ” بگیر… این هم آ که میخواستی! مواظب باش که دیگه گمش نکنی!” بچه، خوش حال شد. آ رو گرفت. آ سردش بود. از سرما میلرزید. بچه آ رو برد کنار آتیش. آ گرم شد. بچه براش آش درست کرد. آ آش رو خورد. بعد هم توی دفتر مشق، کنار دوستاش خوابید.
این هم بخشی از آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه به کودکانه که میتونه یادگیری رو برای دانشآموزان راحتتر کنه.
آموزش نشانه ب الفبای فارسی – داستان ب کوچولو
ب کوچولو نقطهاش رو دوست نداشت. راه که میرفت، گیر میکرد به نقطهاش و میافتاد زمین.
یک روز رفت پیش قیچی و گفت :” چین و چین و چین … نقطه رو بچین!” قیچی، نقطه رو چید. ب، بی نقطه شد. راحت و خوشحال دوید و رفت به مدرسه. نشست روی تخته سیاه و گفت: “سلام!”
تخته سیاه گفت: “تو دیگه کی هستی؟ تو هیچی نیستی!”
ب بی نقطه، ناراحت شد. رفت و نشست روی دفتر مشق.
دفتر گفت: “ تو دیگه کی هستی؟ تو هیچی نیستی!”
ب بی نقطه، خیلی ناراحت شد. داد زد : “ من ب هستم!”
پاک کن گفت: “ نه، تو اشتباهی هستی!” و خواست که پاکش کنه.
ب بینقطه، ترسید. داد زد: “کمک، کمک!…”
مداد سیاه اومد به کمکش . زود یه نقطه براش گذاشت. ب شد مثل اولش.
از خوشحالی داد زد: “ حالا دیدید؟… من ب هستم!… من ب هستم!”
پاک کن نگاهش کرد و گفت: “ ببخشید… مثل این که من اشتباهی اومدم!” و راهش رو کج کرد و رفت.
این داستان هم نمونهای از آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه است.
آموزش نشانه پ الفبای فارسی؛ آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه
یک روز پرستو کوچولو با پدرش رفت پارک و توپ قشنگشو هم با خودش برد تا بازی کنه، تو پارک یه پروانه زیبا رو دید که روی گلهای پونه نشسته بود، یکم اونطرفتر روی پلههای پارک یه پرنده رو دید که بالا و پایین میپرید، به پدرش گفت پدر این پرنده اسمش چیه؟پدرش گفت اسمش مثل اسم قشنگ توئه.
پرستو درحال بازی کردن با توپش بود که دوستش پریسا رو دید. با هم کمی بازی کردن. مادر پریسا که پیراشکی خریده بود به پرستو پیراشکی تعارف کرد. پریسا از پرستو خداحافظی کرد و رفت.
پدر پرستو چون از اداره پرونده آورده بود باید زودتر بر میگشت خونه. تو راه برای خونه پرتقال خریدن و به فروشنده پول دادن.
پرستو وقتی خونه رسید پولیورشو درآورد و گذاشت توی کمد. بعد نشست خاطره یه روز در پارک رو برای خودش تعریف کرد، دید چقدر امروز چیزهای جدیدی رو دیده که حرف پ داره. اون کلمات رو تو یه کاغذ جدا نوشت. دید تو بعضی کلمات حرف پ در اول کلمه در بعضیها وسط و بعضیها آخره.
پس اینو فهمید که ما دو تا پ داریم پــ غیر آخر، پ آخر.
این داستان، نمونهای از آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه برای دانشآموزانه که میتونه یادگیری رو برای دانشآموزان جذاب کنه.
آموزش نشانه ث الفبای فارسی
این دفعه با حرفی میخواین آشنا بشین که صداش شبیه صاد و سین هست، اما هیچ شباهتی با این دو نشانه نداره. همه اومده بودن به استقبالشون مخصوصا صاد و سین با یه ژست خاصی ایستاده بودن و البته ب و پ و ت هم خیلی دوست داشتن این نشانه رو ببینن، چون شنیده بودن که خیلی شبیه شکل این سه حرفه و فقط نقطههاشون کم و زیاد و بالا و پایینه.
با ورود دو برادر ثـ غیر آخر و ث آخر همه افراد شهرک الفبا به سه حرف بـ ب و پـ پ و تـ ت نگاه کردن.
چون واقعا هم شبیه این سه نشانه بودن، البته با کمی تغییر. وقتی این دو برادر ثـ ث شروع به صحبت کردن، همه به صاد و سین نگاه کردن چون صداشون شبیه این دو نشانه بود. اما هیچ شباهتی با هم نداشتن.
چون از قبل منتظر ورود این دو نشانه بودن، جایگاه و خونه اونا در ردیف خونههای بـ ب و پـ پ و تـ ت یعنی در کنار خونه تـ ت قرار گرفته بود.
کلماتی که این دو برادر قرار بود، بسازن، محدود و کم بود. مثل: ثریا، کثیف، ثانیه، مثلّث، اثر، مثال، ثبت نام، لثه، ثروت. شما هم بهتره که به کوچولوهای دلبندتون یاد بدید که هرجا این کلمات رو دیدن دیگه با صاد و سین ننویسن، حتما با نشانه ثـ ث بنویسن و توگذاشتن نقطهها هم خیلی مواظب باشن تا کلمه مورد نظر با حروف ب.پ.ت نوشته نشه چون معنی اون کلا عوض میشه.
این داستان هم نمونهای از آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه است که به یادگیری دانشآموزان کمک میکنه.
آموزش نشانه ج الفبای فارسی
دو تا از بچههای بابا الفبا قرار بود که برای خانم معلمشون کاردستی درست کنن. بنظر شما کدوم یکی از بچههاش بود؟ “خ” آفرین درست حدس زدی. با خودشون فکر کردن که چی درست کنن. به این نتیجه رسیدن که اسمشون رو روی مقوا بنویسن و با پولک و ملیله تزئینش کنن.
دوتایی مرتب و با سلیقه کاردستیشون رو درست کردن و دم در گذاشتن که مدرسه ببرن. خودشون هم کم کم آماده میشدن که برن به مدرسه. بچهها یه جوجه داشتن که خیلی شلوغ بود. جوجه کوچولو اومد کنار در خونه و وقتی این کاردستی رو دید، شروع به نوک زدن کرد.
یهو نقطههای کاردستی پایین افتادن. و بچهها وقتی اومدن، دیدن نقطههای خ افتاده پایین.
اونو زود برداشتن و با چسب سر جاش چسبوندن. اما باز جوجه کوچولو بهش نوک زد و نقطهها افتادن. بچهها هم وقتی دیدن که جوجه اینکارواونجام میده، عصبانی شدن و با پاشون جوجه رو زدن. بعد هم نقطه رو سر جاش گذاشتن. جوجه بیچاره خورد به دیوار و دردش گرفت. بچهها خیلی از کارشون ناراحت شدن.
زود جوجه کوچولو رو برداشتن و نازش کردن. ازش معذرت خواستن.جوجه کوچولو هم از درد می گفت ج ج ج ج. بچهها به جوجه گفتن که چیکار کنیم که از دستمون ناراحت نباشی؟ جوجه هم به نقطهها اشاره میکرد و میگفت:” ج ج ج ج ج…..” بچهها هم گفتن باشه.
نقطه رو پایین میذاریم. بعد به هم گفتن که بیا جوجه رو هم ببریم مدرسه تا خانم معلم ببینه که ما تقصیری نداریم. بچهها جوجه و کاردستی رو مدرسه بردن، نقطههاش رو هم سر جاش گذاشتن و به خانم معلم نشون دادن. خانم معلم دید که جوجه کوچولو باز نقطهها رو با نوکش زد و نقطهها پایین افتادن. اینطوری شد که حرف ج رو به بقیه الفباها معرفی کردن.
آموزش نشانه چ الفبای فارسی اول
یه روزی د تنها داشت دوچرخشو تعمیر میكرد و پیچ اونو سفت میكرد. دید یكی از ابزارهاش نیست كه پیچ رو سفت كنه. رفت مغازه ابزار فروشی و گفت: ” آقا من آدار میخوام”.
آقاهه متوجه نشد وگفت: “تو داری چی میگی”؟
ت و م داشتن از اونجا رد میشدن كه صداشون رو شنیدن.
ت گفت: “آقا این آتار میخواد”.
م گفت: “نه آمار میخواد”.
آقای ابزار فروش داشت گیج میشد كه یکدفعه یه صدایی تو جدول حروف الفبا گفت: “لطفا منو بیارید بیرون تا بهتون بگم اینا چی میخوان”.
م رفتو اونو از جدول درآورد. دوست تازه یكم خودشو تكوند و گفت: “وقتی صدای من نباشه همینه دیگه. آقا اینا آچار میخوان. و منم چ هستم. میدونم كه یجاهایی به صداهای من نیاز میشه. الان میرم پیش رئیس تا به من اجازه بده بمونم”.
آموزش نشانه ح الفبای فارسی
تو شهرک الفبا دختر خالهها از هر خانوادهای جمع شده بودن. (جـ ج ) و (چـ چ) و (خـ خ). آخه قرار بود دختر خاله چهارمشون یعنی حـ غیر آخر ح آخر رو ببینند که تازه به دنیای الفبا اومده بود، این دختر خالهها شکل ظاهریشون تقریبا شبیه هم بود.
حالا یکیشون بالای ابرو خال داشت و یکی پایین و یکی هم روی صورت.
صداهاشون هیچ شباهتی با هم نداشت، خونههای همشون هم تو شهرک الفبا کنار هم و توی یه ردیف بود. حـ غیر آخر ح آخر شبیه دختر خالههاشون بودن اما هیچ خال یا نقطهای روی سر و ابروشون نداشتن وصداشون هم شبیه دختر خالههاشون نبود. صدای این دو خواهر مثل چهار برادر (هـ ـهـ ـه ه ) بود اما جدای از این چهار نشانه بودن.
خونه (حـ ح ) بین خونه (جـ ج) و (خـ خ) بود و کلماتی که این دو نشانه میساختن مثل: حلزون، حوله، حلوا، احساس، صبح، ناراحت، استراحت و حالا بود. اسم خاصی هم ندارند فقط با همون صدای ح شناخته میشن و شما باید دقت نظر داشته باشید که فرزند دلبندتون کلماتی که با حـ غیر آخر ح آخر نوشته میشن رو با نشانه ه اشتباه نگیرن.
آموزش نشانه خ الفبای فارسی
دوتا خواهر بنام خـ غیر آخر و خ آخر بودن. خواهر کوچیک خـ غیر آخر جوون بود. روزی دوشیفت صبح و ظهر یعنی اول روز و وسط روز کار میکرد. خواهر بزرگ (خ آخر) از بس تو جوونی کار کرده بود، تو پیری کمرش خم شده بود و زیاد نمیتونست کار کنه، فقط یه شیفت کار میکرد اونم برای تفریح و فقط آخر روز سرکار میرفت. این دوخواهر یه چیز مشترک داشتن.
یعنی یه خال سیاه و قشنگ روی ابروشون بود که همه این دو خواهر رو از روی همین خالشون میشناختن. کارشون این بود که تو بیمارستان شهرک الفبا هر کس تیغ ماهی تو گلوش گیر میکرد با صدای خ خ خ از تو گلوش در میآوردن و تو کارشون هم خیلی ماهر بودن.
بیشتر بیماراشون هم خرگوش و خرس و خروس و هر کس یا چیزی که حرف خ داشتن، بودن.
حالا یا اول یا وسط یا آخر اسمشون بود. اسم خواهر کوچیک توشهرک الفبا خـ غیر آخر بود واسم خواهر بزرگ هم خ آخر بود و اینطوری شد که یه حرف دیگه به شهرک البفا اضافه شد.
آموزش نشانه د الفبای فارسی – د دهن باز
د، دهن باز و گرسنه بود. راه افتاد و رفت دنبال غذا. رسید به یه در.اونو قورت داد. بعد رسید به یه دیوار. دیوار رو هم قورت داد. بعد رسید به یه درخت.درخت رو هم قورت داد. بعد رسید به یه داركوب. خواست اون رو هم قورت بده. اما داركوب نوكش رو باز كرد، باز باز …
د و داركوب با هم دهن به دهن شدن. دعواشون شد. وسط دعوا، درخته از دل د پرید بیرون. بعد دیوار پرید بیرون. بعدش هم در پرید بیرون. دل د خالی شد. د از گرسنگی از حال رفت.
داركوبه ترسید و گفت: “وای چی شد؟ من كه كاری نكردم!”
د ناله كرد و گفت: “وای، دلم!”
داركوب رفت و برای د دارو آورد. د گفت: “من كه مریض نیستم! گرسنهام.”
داركوب رفت و یه دیگ پر از غذا آورد. د هر چه قدر كه تونست خورد، بقیهاش رو هم برد.
آموزش نشانه ذ الفبای فارسی اول
ز در یه سفر، فهمیده بود که یه صدا شبیه صدای خودش وجود دارد. خیلی مشتاق شده بود که این نشانه رو از نزدیک ببینه. شنیده بود که صداش شبیه صدای ز است. اما اسمش و شکلش با خودش فرق داره. وقتی رسید به در خونه خانم ذ زنگ زد، در که باز شد با دیدن خانم ذ یه لحظه فکر کرد که د تنها تو شهرک الفبا است.
اما وقتی صداشو شنید و نقطه بالای سرش رو دید، فهمید که د نیست. وقتی با هم صحبت کردن، دیدن صداهاشون واقعا شبیه هم است.
باهم دوست شدن و قرار شد که به دعوت ز خانم ذ به شهرک الفبا بیاد تا اهالی شهرک الفبا نیز با این نشانه آشنا بشن. بلاخره خانم ذ بعد از چند ماه به شهرک الفبا آمد، اما با صدای ز و اسم ذال.
کلماتی مثل لذیذ، دلپذیر، لذت، ذرت، آذر، غذا، ذره بین….کلماتی هستن که با ذال نوشته میشن. جایگاه و خونه ذال تو شهرک الفبا بین “د” و “ر” بود و فقط کلمات بخصوص و محدودی با این نشانه ساخته شد. اینطوری شد که یکی دیگه از نشانهها به شهرک الفبا راه یافت.
نشانه ژ در آموزش الفبای فارسی
شغل آقای ژ تو شهرک الفبا راننده آژانس بود. یه روز که سرویس داشت، چون تو ترافیک مونده بود و دیرش شده بود، توی خیابون با سرعت زیاد ویراژ میداد ژژژژژژژژ……چون میخواست آقا بیرژن رو به فرودگاه برسونه. آقا بیژن ژیمناستیک کار بود و قرار بود بره ژاپن مسابقه بده. گشت نامحسوس آژیر میکشید و دنبال آژانس آقای ژ افتاد و ماشینشو متوقف کرد.
آقای پلیس شهرک الفبا چون خودکار نداشت با ماژیک سه برگ جریمه نوشت و به آقای ژ داد. آقای ژ از شدت ناراحتی این برگههای جریمه رو گوله کرد و رو سرش گذاشت. وقتی آقا بیژن رو به فرودگاه میرسوند، آقا بیژن ازش پرسید:” اینا چیه روسرت گذاشتی”؟ آقای ژ فقط گفتن : ” ژژژژژ (یعنی جریمه ویراژمه)” و دیگه چیزی نگفتن.
آقا بیژن هم فکر کرد که اون اسم شو گفت. مسافرای آقای ژ بیشتر کسایی بودن که حرف ژ داشتن. خانم منیژه، ژاله، آقا پژمان و… .
آموزش نشانه س الفبای فارسی – داستان س و سنگ پشت
س حوصلهاش سر رفته بود. دلش میخواست بازی کنه. از خونه رفت بیرون. دوید و دوید تا به سر کوه رسید. سر کوه، یه سنگ پشت رو دید.
س به سنگ پشت گفت: “آهای سنگ پشت! میای بازی کنیم؟”
سنگ پشت گفت: “چه بازی؟… ، س گفت:” بازی گردو … شکستم”!
سنگ پشت قبول کرد. بازی شروع شد س گفت: ” گردو”
سنگ پشت گفت :”شکستم… زدم دندونتو شکستم”.
س داد زد: ” آی دندونم… وای دندونم!”
سنگ پشت هول شد. گفت:” تو خودت گفتی بازی کنیم “!
س گفت:” اما تو دندون منو شکستی!”
سنگ پشت گفت: “حالا گریه نکن. من خودم میبرمت دکتر. بپر روی سنگم بشین تا بریم.”
س نشست روی سنگ پشت. سه سال و سه ماه و سه هفته و سه ساعت طول کشید تا به دکتر رسیدن. اون موقع س یه دندون دیگه در آورد. خندید و گفت:”برگردیم. دیگه دکتر نمی خوام.”
آموزش نشانه ش الفبای فارسی اول
شادی و شیده با دوستشون داشتن بازی میكردن كه یه دفعه دوستشون زمین میخوره. وقتی بلند میشه شكلش عوض شده بود و مرواریدهای روی سرش گم شده بود. شادی و شیده حسابی گریه میكنن كه اگه تو مرواریدات رو پیدا نكنی، اسم ما خراب میشه.
بعدش شادی میگه همه به من میگن سادی، شیده میگه همه ب من میگن سیده و شروع میكنن لابهلای علفها رو گشتن تا سه تا مروارید رو پیدا میكنن. شادی و شیده میپرن بالا و جیغ میزنن ::” آخ جون ما دوباره خوشگل شدیم. كسی میتونه بگه اون دوستشون كیه”؟؟؟
آموزش نشانه ص صاد الفبای فارسی
تو هتل شهرک الفبا دو مهمون اومده بود که تاجر و برادر بودن و برای تجارت به شهرک الفبا اومده بودن. این مهمونا صداشون شبیه س بود. صـ و ص اجناس خاصی برای فروش به شهرک آورده بود؛ مثل: صابون، صندوق، صندلی، قرص و قصّه. ریئس شهرک الفبا به سفارش اعضای شهرک از آقایون صـ و ص دعوت کرد که تو شهرشون بمونن و بین کشورهای همسایه رفت و آمد کنن و مواد مورد نیاز شهرک رو فراهم کنن.
دو برادر صـ ص قبول کردن و یه خونه تو شهرک به اونا داده شد و از اون روز به بعد بخاطر اینکه سـ س و با صـ ص اشتباه نگیرن، چون صداشون یکی بود، اسم سـ س رو سین گذاشتن و اسم صـ ص رو هم صاد گذاشتن. این اولین حرفی بود که تو شهرک صداشون یکی بود ولی اسمشون و شکلشون فرق میکرد.
آموزش نشانه ض الفبای فارسی اول
یک روز دو برادر کوچکتر صاد که از لحاظ ظاهری خیلی شبیه برادراشون یعنی صاد بودن برای تفریح رفته بودن لب دریا. اونا با ماسههای ساحل بازی کردن و دست و صورتشون کثیف شد. بعدش اونا با آب دریا دست و صورتشونو شستند. رفتن خونه و چون خسته بودن اون شب به خواب عمیقی فرو رفتن.
صبح که بیدار شدن، متوجه شدن که خروسک گرفتن و صداشون تغییر کرده بود و نفری یه لکه سیاه روی سرشون گذاشته شد. دلیلش این بود که آب دریا آلوده بوده.
این دو برادر بخاطر شستن دست و صورتشون با آب دریا مریض شدن. این صدا و شکل برای همیشه با اونا موندگار شد. صدای این دو برادر شده بود مثل ز و ذال.
همه فکر میکردن که ز هستن، اما هیچ شباهتی با ز و ذال نداشتن. اسم این دوبرادر یعنی ضـ ض رو تو شهرک الفبا گذاشتند ضاد و یه نشانه دیگه به نام ضاد به شهرک الفبا وارد شدن. اسمش ضاد صداش ز که کلماتی مثل : رضا، وضو، مریض، بعضی، ریاضی و حوض رو با این نشانه میشه نوشت.
آموزش نشانه طا الفبای فارسی
اعضای شهرک الفبا کم کم داشتن برای جشن الفبا آماده میشدن.مهمونا از دور و نزدیک دعوت میشدن تا خودشونو برای جشن آماده کنن. فقط سه خونه دیگه تو شهرک مونده بود که پربشه و جشن الفبا گرفته بشه. نشانهای که امروز میخواست به شهرک بیاد رو قبلا صداشو شنیدین. در واقع این نشانه میومد که کمک حال نشانه تـ غیر آخر ت آخر باشه.
اما با یه شکل و نشانه دیگه بود. این نشانه فقط صداش مثل ت بود و برخلاف نشانه تـ ت که دو برادر بودن این نشانه در هر قسمت کلمه که میآمد به یه شکل میآمد وهیچ برادری نداشت. یعنی چه در اول چه در وسط و چه در آخر به یه شکل بود.
این نشانه یه دسته داشت که همیشه با او بود و تقریبا شکل ظاهری او مثل یه تیشه بود. این نشانه بجز صدای ت اسم هم داشت.
بله این نشانه در شهرک الفبا به این شکل ط وارد شد. که اسمش طا و صداش ت است. این نشانه با قطار وارد شهرک الفبا شد و یه صندوق طلا سوغات برای اعضای شهرک با خودش آورده بود. اولین کاری که کرد مسابقه طناب کشی رو در شهرک بین اعضا به راه انداخت و دست اعضاء تشویق کننده یه قوطی داد تا با زدن ضربه روی قوطیها نشانههای مسابقه طناب کشی رو تشویق کنن.
همه از ورود این نشانه خیلی خوشحال شدن، چون باعث شادی و نشاط اونا شده بود. خونه این نشانه کنار خونه ضاد بود. کلماتی که این نشانه درست میکرد مثل: خاطره، وطن، طوطی، خیّاط، فاطمه، حیاط و طاووس بود.
آموزش نشانه عـ ـعـ ـع ع الفبای فارسی اول
چهار تا برادر عین بودن. عین غیر آخر عـ، عین وسط ـعـ، عین آخر چسبان ـع و عین آخر تنها ع که صدای خاصی از خود نداشتن. این چهار تا برادر اگه با صداهای ( آ اَ اِ او ی) میومدن اصلا صداشون در نمیومد. مثل عا، عو، عی. وقتی صدای ع با ساکن همراه بود یه صدای خفیفی داشت مثل: بعد.
این چهار تا برادر چون از کشورهای عربی وارد شهرک الفبا شده بودن هیچ وقت تنها جایی نمیرفتن و همیشه باهم بودن ودرست حکایتش مثل چهار برادر (هـ ـهـ ـه ه) بود. عــ غیر آخر فقط دست چپشو به بقیه میداد، ـعـ وسط هم چون کمی ترسو بود هر دو دستشو باید میگرفتن و ـع آخر چسبان هم فقط دست راست شو به دیگران میداد و ع آخر تنها هم دوست نداشت هیچ کدوم از دستاشو به کسی بده.
این چهار تا برادر تو شهرک الفبا صداشون خفیف و میشه گفت یه جورایی شبیه صدای اِ بود. اما وقتی به کشورهای عربی مسافرت میکردن و میرفتند پیش اقوامشون با شدت بیشتری این صدا رو تلفظ میکردن.
صداشون ع و اسمشون عین نام گذاری شده بود. کلماتی مثل علی، معصومه، جمع، بعد، عزیز، شروع، عید، شمع و معلم با این نشانه نوشته میشه.
آموزش نشانه ف الفبای فارسی اول
فـ غیر آخر و ف آخر دو برادر بودن که شکلشون شبیه قایق بود، با یه سر نشین کوچیک که روی سرشون نشسته بود و کارشون این بود که هروز تو هوای آفتابی مسافرهایی که لب دریا بودن، سوار کنن و یه گشت کوچولو لب دریا بزنن. فـ غیر آخرکارش مثل قایق موتوری بود و سریعتر از ف آخر حرکت میکرد.
دوبار مسافر سوار میکرد یعنی همیشه اول و وسط بود. اما ف آخر فقط آخر میومد و آهسته حرکت میکرد. فـ غیر آخر مسافراش آقای فرهاد و فرزاد و فریمان و خانم فرشته و فرزانه بودن و ف آخرم مسافراش بیشتر کسایی بودن که کیفهای رنگ وارنگ داشتن. آخر اسمشون ف آخر داشتن.
یه روز رئیس شهرک الفبا که کنار دریا قدم میزد کار این دو برادرو دید و ازشون دعوت کرد تا علاوه بر این شغل، بیان تو شهرک الفبا به بچهها کمک کنن تا حروف رو خوب یاد بگیرن و کلمههایی که نشانه ف دارند رو به بچههایی که تازه دارن الفبا یاد میگیرن، یاد بدن.
پس اینطوری بود که پای فــ غیر آخر و ف آخر توشهرک الفبا بازشد تا به کوچولوهای دوست داشتنی شما یه حرف جدید یاد بدن.
آموزش نشانه ق الفبای فارسی
یه روز فــ غیر آخر داشت تو پارك بازی میكرد، یهو خورد زمین و پاش پیچ خورد. دور و اطرافشو نگاه كرد و دید ای داد بیداد نقطهاش از رو سرش افتاده. با اون پاش شروع كرد به گشتن. ف آخر اومد و گفت: “چرا اینجوری راه میری”؟!
گفت :” آخه پام پیچ خورده و نقطم رو هم گم كردم”.
ف آخر گفت: “بیا تو بغلم تا ببرمت پیش دكتر”.
فــ غیر آخر گفت: “پس نقطهام”؟؟
همه این حرفا رو قمری مهربون شنید و گفت:” شما استراحت كنید، من براتون پیدا میكنم”.
قمری، گشت و گشت. لابهلای گلا رو دید. واااااای اینجا چقد نقطه هست. بعد با نوكش یك نقطه و با یه چنگال دستش یك نقطه و با اون یكی چنگالش یك نقطه دیگه برداشت.
رفت رو سر فــ غیر آخر دوتا نقطه گذاشت.
خوب كه نگا كرد، دید با اون یكی فرق داره. اون نقطه دیگه رو هم گذاشت رو سر ف آخر.
ف آخر گفت حالا فــ كوچولو بیا تو بغلم. اما فــ دیگه با اون دوتا نقطه سنگین شده بود و ف آخر مجبور شده بود یكم خودشو خم كنه و راه افتاد. به شهر الفبا كه رسیدن گ بهشون گفت :”خوش آمدید ق ها “…
اون دوتا به هم نگاه كردن و تازه فهمیده بودن كه دیگه شكل و صداشون با ف فرق داره. قــ غیر آخر. ق آخر.
آموزش نشانه ک الفبای فارسی اول
روزی اُردک و کبوتر با هم از یه جنگل عبور میکردن که یه کبک رو دیدن، کبک پرسید: “کجا میرین”؟
گفتند:” داریم میریم پیش سلطان جنگل که ببینه اسم کدام یه از ما قشنگتره”. کبک گفت: ” من هم با شما میام تا قشنگی اسم منم معلوم بشه”… داشتن، میرفتن که لک لک رو دیدن. لک لک هم وقتی ماجرا رو فهمید با اونا همراه شد.هنوز نرفته بودن که گنجشک هم با اونا به راه افتاد.
شیر وقتی همه حیوونا رو با هم دید و ماجرا رو پرسید، خندهاش گرفت و به اونا گفت:” اسم همه شما زیباست. چرا که اسمای شما شبیه همه و همه شما یه صدا دارید، حالا یکی در اول اسمش داره و یکی دیگه در وسط و یکی هم در آخر اسمش داره و یکی هم هر دو تاشو داره.”
همه با هم گفتند:” اسم اون صدا چیه؟ “شیر این بار هم با خنده گفت :” صدای ک کبوتر اولش؛ کبک اولش و آخرش؛ لک لک آخرش؛ گنجشک هم آخرش.”
پس اسم همه شما زیبا هست چون صدای ک دارین و شیرحیونایی که اول اسمشون ک داشتن رو با کـ غیر آخر و حیوونایی که آخر اسمشون ک داشتن رو با ک آخر نام گذاری کرد.
آموزش نشانه گ الفبای فارسی اول
توی یه روز بارونی که صدای رعد وبرق رگبار از آسمون شنیده میشد دوتا بچه دوقلو دختر تو یه خانواده به دنیا اومدن. بچهها خیلی شبیه دو برادر دوقلوشون یعنی کـ غیر آخر و ک آخر بودن. پدر ومادرشون خیلی خوشحال بودن که خدا بهشون دوتا دختر سالم داده بود.
بعد از مدتی که دخترا بزرگ شدن. تشخیص دادنشون با برادراشون خیلی سخت شده بود حتی واسه پدر و مادرشون. اونا فقط میتونستن از روی صدا دخترا رو از پسرا تشخیص بدن. یک روز پدر خانواده رفته بود شهر و دو تا گل سر قشنگ واسه دخترا گرفته بود، مادرشون موهای دختراشو شونه زد و گل سر رو به موهای دختراش زد.
از اون روز به بعد دیگه با گلسر تشخیصشون راحت بود، چون همه اونا رو به صورت گـ غیر آخر و گ آخر میدیدن. وقتی که بزرگ شدن، کارشونو تو شهرک الفبا شروع کردن و تلفظ کلمات گاو، سگ، گوسفند، گوزن، گوش و انگشت و هر چی که صدای گ داشتن رو به عهده گرفتن.
اینطوری شد که صدای گـ غیر آخر و گ آخر به صداهای شهرک الفبا اضافه شد.
آموزش نشانه ل الفبای فارسی
بابا الفبا یه بابای پیری داشت که خوب نمیتونست راه بره. واسه همین براش عصا درست کرده بود. اما بابا بزرگ حواسش پرت میشد و عصاشو گم میکرد.
یه روز هم که بابا بزرگ عصاشو گم کرده بود، بچههای بابا الفبا دنبال عصای بابا بزرگ گشتن، اما این دفعه، نتونستن پیداش کنن. واسه همین نشستن و فکر کردن که چیکار کنن که بابابزرگ عصاشو گم نکنه.
حدس بزنید که چه فکری کردن؟
بله، 2 تا عصا برای بابا بزرگ درست کردن که اگه یکیش گم شد و یا خراب شد، بتونه از عصای اضافی استفاده بکنه. البته این تنها مزیتش نبود. روی عصا دزدگیر هم نصب کرده بودن. اگه گفتین صدای دزدگیر چطوری بود؟ صدای عصای بابابزرگ این بود:” ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل ل“…………
آموزش نشانه م الفبای فارسی – م مامانی
م زیر درخت نشسته بود و بافتنی میبافت. كلاغی از راه رسید. روی شاخه درخت نشست و پرسید: “توی این هوای گرم، چرا بافتنی میبافی”؟
م لبخند زد و گفت: “بالآخره كه هوا سر میشود!”
كلاغ گفت:” وا… چه حرفا! و پرید و رفت”.
م بازم بافت و بافت. سیبی از شاخه درخت كنده شد، افتاد روی دامن م و پرسید: “توی این هوای گرم، كی لباس بافتنی می پوشد؟”
م لبخند زد و گفت: “بالآخره یكی پیدا میشه كه بپوشه!”
سیب لپهای تپلش رو باد كرد و گفت: “چه چیزها! و قل خورد و رفت”.
م بازم بافت و بافت. باد از راه رسید. توی گوشم پیچید و گفت :” به به … چه قدر قشنگ میبافی ! خسته نباشی! برای كی میبافی؟”
م لپهاش قرمز شد. سرش رو پایین انداخت و گفت:” برای م كوچولو، آخه من دارم مامان میشم!”
ژاكت كوچیكی رو كه بافته بود توی دستای باد گذاشت. باد هوهو هاها خندید و گفت:” مباركه… مبارك!”
آموزش نشانه ن الفبای فارسی اول
داستان ن کوچولو در آموزش الفبای فارسی
ن کوچولو جلو دوید و گفت: “ نان، نان! مامان، نان”!
مامان ن یه نان پخت و به او داد. ن کوچولو نان رو خورد و دوباره گفت: “ نان، نان! مامان، نان”!
مامان ن هر چی نان پخت، ن کوچولو خورد. خمیر نان تموم شد. آتش تنور خاموش شد. اما ن کوچولو هنوز گرسنه بود.
مامان ن به ن کوچولو گفت: “ نان تموم شد. حالا بیا بغلم تا قصه نان رو برات بگم”.
ن کوچولو پرید بغل مامانش و گفت: “ بگو…بگو…”!
مامان ن گفت:” یکی بود، یکی نبود. ن کوچولویی بود که همیشه به مامانش میگفت نان، نان !مامان، نان”!
ن کوچولو قصه رو شنید و زود خوابش برد، مثل همیشه.
آموزش نشانه و الفبای فارسی
یک مادری دو بچه به اسم او اول و او غیر اول داشت. یه روز مادر داشت تو بازار خرید میکرد که یکدفعه خشکش زد و تعجب کرد چون پسرش و غیر اول دید که با یه لباس ورزشی شیک کنارش ایستاده بود و داشت میوه میخرید. مادرش گفت:” ای وای مادر آخه منم دارم میوه میگیرم، تو کی اومدی؟
“شما که خوابیده بودی! ”
“این لباسهای ورزشی رو از کجا اوردی”؟
اما و بهش گفت: ” مادر اشتباه گرفتی من پسر شما نیستم، خیلیا بهم گفتن که شما شبیه و غیر اول هستین اما من صدام با صدای پسر شما فرق میکنه شغلم داور و معلم ورزش هم هستم”.
مادر و غیر اول از آقای و خواهش کرد که به خونه اونا برود تا با پسراش آشنا بشه، وقتی رسیدن خونه دو برادر که قبلا آوازه آقای و رو شنیده بودن از دیدنش خوشحال شدن و ازش خواستن که علاوه براینکه به شغلش میرسه تو شهرک الفبا بیاد بهشون کمک کنه و بعضی از کلمات که با صدای آقای و قشنگتره، تلفظ شونو بعهده بگیره.
اینطور شد که بعضی از کلمات مثل ورزش، داور، گاو، سماور و میوه که تلفظش برای او اول وغیر اول سخت بود رو به عهده آقای و قرار دادن و اینجوری شد که پای آقای ” و ” به شهرک الفبا باز شد. این داستان نمونهای از آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه، است که میتونه به یادگیری بهتر دانشآموزان کمک کنه.
آموزش نشانه ه الفبای فارسی اول
یه روز توی فرودگاه شهر الفبا یه هواپیما رو زمین نشست. همه نشانهها جمع شدن تا ببینن مسافرشون كیه! چهار تا مسافر پیاده شدن. همه از دیدنشون خیلی خوشحال شدن. اما دو تا از نشانهها ازشون خوششون نیومد. اگه گفتین كیا بودن؟؟
بله اِ آخر چسبان و تنها از اونا خوششون نیومد چون تو اون چهار تا مسافر دوتاشون، شكل اونا بودن. اونا اومدن و با چهار تا اِ روبوسی كردن. و گفتن درسته كه ما دوتا شبیه شماییم اما ما فقط میتونیم با نشانههای بالای جدول بیایم. یعنی بعد از آ. او. ای صدامون هِ هستش و با شما اشتباه نمیشیم.
إ ها خوشحال شدن و دستشونو گرفتن و بردنشون تا خونه اونا رو تو شهر نشون بدن.
آموزش نشانه اُ استثناء در الفبای فارسی
برای تدریس این نشانه در آموزش الفبای فارسی باید به دانش آموزان یاد بدهیم در کلماتی که اُ استثنا دارند، صدای او دیده میشود ولی صدای اُ خوانده میشود.
یه روز در شهرک الفبا جشن بود. همه خوشحال و شاد در این جشن شرکت کرده بودن و درحال خوش و بش کردن با هم بودن که دیدن نشانه “و” نیومده. همه از هم سراغ او رو میگرفتند آخه دوستای خوب این طوری هستن و همیشه جویای احوال هم میشن.
بالآخره گفتند باید یکی برود و ببیند چرا نیامده است. -ُ که از بقیه زبر و زرنگتر بود گفت من میرم.–ُ به خونه او رفت و دید که با قیافه پریشون در حال گریه کردنه. هرچه از او پرسید که چه شده جوابی نشنید. فقط او به دهانش اشاره میکرد که صدایش در نمیآید.
–ُ رفت و یه قلم و کاغذ آورد و به او داد تا براش بنویسه که چرا صداش در نمیاد. او در کاغذ نوشت که سرما خورده و صداش گرفته و قرار بوده که امروز توی جشن شعر بخونه برای همین ناراحته.
-ُ فکری کرد و گفت اوّل بلند شو بریم صورتت رو بشور و مرتب شو. سپس او رو به طرف دستشویی برد صورتش رو شست. موهای پریشونش رو مرتب کرد و گفت برای رفتن به مهمونی باید تمیز باشی. بعد به او گفت من کوچیکم و توی جیب تو جا میشم. موقع خوندن شعر تو فقط لب بزن و من شعر رو بلند میخونم. هردو به مهمونی رفتن واون روز او شعرش رو خوند همه او رو میدیدن ولی شما بگید صدای چه کسی رو میشنیدن؟
آفرین صدای –ُ رو میشنیدن. پس از این قصه در کلماتی مانند خورشید او رو نوشته و -ُ میگیم.
آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه، برای دانشآموزان جذابیت زیادی داره؛ به همین دلیل هم بهتره که والدین و کادر آموزشی به این موضوع توجه کنن.
جمعبندی آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه
آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه، موضوعی که ما توی این قسمت بررسی کردیم؛ همه ما میدونیم که بازی و داستانهای کودکانه، بخش مهمی از فرایند یادگیری بچهها هستن.
در واقع، بچههای بسیاری از مسائل و موضوعات رو توی دل بازیها و شنیدن داستان یاد میگیرن.
به همین دلیل هم آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه برای دانشآموزان جذابه. با انجام این کار، روند یادگیری برای دانشآموزان بهتر پیش میره و دانشآموزان میتونن تسلط بهتری به یادگیری درس فارسی داشته باشن.
ما توی این قسمت، نمونههای از داستانهای که به روند یادگیری دانشآموزان کمک میکنه رو بیان کردیم و شما رو آموزش الفبای فارسی کلاس اول با قصه، آشنا کردیم.
همچنین بخوانید: آموزش نگارههای فارسی اول دبستان